داستان این قسمت از سریال در شش ماه آینده اتفاق میافتد. زمانی که نماینده ایران و آمریکا در وین در حال مذاکره بر سر مسائل هستهای هستند.
مذاکرات همچنان به نتیجه نرسیده و خانم وزیر خارجه جدید تصمیم به استفاده از استراتژی نخنمای چماق و هویج گرفته است؛ بنابراین میخواهد با ارائه پیشنهاد ارسال قطعات هوایپما و فروش هواپیماهای تبلیغاتی به ایران، و در عوض خاموش شدن راکتور آب سنگین اراک به مناقشه پایان دهد. اما در راه عملی شدن خواستههای وی مشکلاتی پدید میآید. مشکلاتی که هم از سوی عدهای در ایران است و هم از سوی عدهای در آمریکا.
در همین حین، با توجه به ناکام ماندن موقت مذاکرات وین، ترس از جنگ اتمی تمام آمریکا را فراگرفته و مردم نگران شروع جنگی دوباره هستند. از آنجایی که شخصیتپردازی خانم وزیر در این سریال به گونهای است که بر اساس خواست مردم عادی آمریکا رفتار میکند، پس به دنبال جلوگیری از جنگ است.
نماینده آمریکا در مذاکرات مسئولیت پیدا میکند تا شخصی به نام «جوانی» که از اعضای تیم مذاکره کننده ایرانی و نماینده دائم ایران در سازمان ملل است را در گوشهای تنها گیرآورده و پیشنهاد خانم وزیر را به او بگوید تا او هم به گوش رهبر ایران برساند.
اما در این میان، از آنجا که نماینده آمریکا یک جنگطلب است و بیشتر به دنبال راهانداختن جنگی علیه ایران است، به دروغ به کاخ سفید میگوید که این کار را کرده است و جوابی نگرفته است.
خانم وزیر که از حس پلیسی خوبی هم برخوردار است خودش دستبهکار شده و در زیرزمین سفارت کانادا ترتیب یک ملاقات محرمانه با جوانی را میدهد. وقتی پیشنهادش را به جوانی میگوید، گویا جوانی تمام آرزوهایش را برآوردهشده میبیند و نامه خانم وزیر مبنی بر مجوز ورود قطعات هواپیما به ایران را دریافت میکند. ناگهان صلح برقرار شده، راکتور آب سنگین اراک که در این سریال نام «هکمانت» را گرفته خاموش شده، دیگر هیچ سخنی از ارسال قطعات هواپیما به ایران نمیآید و گفتگوها از سر گرفته میشود.
آنچه که آمد خلاصهای مجمل بود از وقایع قسمت پنجم سریال مادام سکرتاری. اما در این قسمت از سریال نکات مهمی هست که باید به آنها اشاره کرد.
نخست آنکه طبق پیشبینی این سریال مذاکرات تا 18 ماه و بیشتر ادامه مییابد که طی دو روز گذشته دیدیم که همین اتفاق نیز افتاد.
مسئله دیگری که باید به اشاره شود این است که هرچند در این قسمت از سریال خانم وزیر، ایرانیها را انسانهایی شجاع و به بیان بهتر متهور و دارای رفتارهای غیرعقلانی نشان داده اما بدتر از آن زمانی است که آمریکا مجبور میشود برخلاف میل باطنیاش به ایران در عوض خاموش شدن راکتور آب سنگین اراک جایزه اجازه واردات قطعات هواپیما را بدهد و ایران در کمال ذلت قبول میکند که توسط اسکادرانهای اف18 آمریکایی که در خلیج فارس هستند بمباران نشود.
قدر مسلم، هژمونی آمریکا آنقدر خود را برتر میبیند که حتی مردم عادی کشور خودش را نیز کاملا احمق فرض کرده و در سریالهای شبانه خود و در ساعات پربازدید حرفهایی را به خوردشان میدهد که اگر کسی کمترین اطلاعی از اخبار و وقایع جهان و تواناییهای ایران و آمریکا داشته باشد هرگز این همه ذلت جمهوری اسلامی در این سریال را باور نخواهد کرد.
شوهر خانم وزیر، خود یک خلبان بازنشسته ارتش آمریکاست و هنگامی که در حال تعریف خاطرات خود برای فرزندش هست در یک کافه با یک ستوان نیروی دریایی ارتش درگیر میشود. پردازش صحنه درگیری به گونهای رقم خورده است که شوهر خانم وزیر به عنوان قشر نخبه آمریکا رفتار عاقلانه داشته و خودش زمانی خلبان بوده و به گفته خودش انسانهای زیادی را کشته است و اکنون با درجهداری درگیر میشود که مست است و تمام حرفهای دلش را که احتمالا به نظر فیلمساز تمام حرف دل سربازان آمریکایی است بیرون میریزد. حرفهایی که باید در این سریال زده شوند تا ایرانیان بدانند نظر آمریکاییها دربارهشان چیست.
از اینکه کلمات مورد استفاده در این سریال را میبینید کمال عذرخواهی را داریم:
نکته آخر آنکه گفتگوی خانم وزیر با آقای جوانی در زیرزمین سفارت کانادا در یک حالت کاملا غیررسمی است. هنگامی که نماینده ایران در سازمان ملل به رقصیدن در کنار خانم وزیر ابراز علاقه میکند و هنگامی خداحافظی با او دست میدهد.
به نظر میرسد سریال قصد گفتن این نکته را دارد که مسئولان ایرانی در پشت پرده و در خارج از فضای ظاهری کارشان فسادهایی نیز دارند.